داستان حمله به ایران در شاهنامه لکی لرستان
رو نیان براه، ایران بی خبر ایرانی خاموش کس نکرد گذر ناگاه داخل بین به شاره ایران او شاره یکسر، کردشان ویران ایرانی دعوای سیرت مکردن بوینه شیران، حمله آوردن
کتاب «شاهنامه لکی» به کوشش و همت والای استاد « حمید ایزدپناه » سال 1384 توسط انتشارات اساطیر در تهران چاپ شده است . به نوشته استاد ایزدپناه ، در کتاب شاهنامه لکی لرستان ( با دونسخه 104 صفحه ای با1467 بیت و 256 صفحه ای با 3033 بیت) نه نشانی از سراینده و نه تاریخی از سرودن اشعار و یا تحریر آن دیده نمی شود . نقل است در زمان شاه رستم عباسی اتابک لر کوچک (873 تا 930 هجری قمری) به فرمان وی شاهنامه ای بزبان لکی و با وزن هجایی که در لرستان آن زمان معمول بوده بنام او سروده اند . داستان حماسی رزمی شاهنامه لکی لرستان با تفاوت هایی در نام شهرها و اشخاص آن در مناطق بین دماوند تا سیستان ،همان موضوع «جنگ همایون » است که فردوسی در شاهنامه آورده است . جنگ همایون به توصیف فردوسی در دامنه کوه همایون میان توس و کاموس و فریبرز اتفاق افتاده ولی در «شاهنامه لکی» ایرانیان و تورانیان در «شابک تپه» با هم نبرد کرده و فریبرز پهلوان ایران از گرسیورز فرمانده توران شکست می خورد. اشعار شاهنامه لکی لرستان شامل داستانهایی از آگاه شده فرامرز و جهانگیر از شکست ایرانیان، داستان جستجوی دلاوران و کنیز ایرانی، خبر آوردن رهام کابلی از اردوی تورانیان، جنگ کوزیب ماچینی با سام، باخبر شدن کیخسرو از ویرانی ایران، رسیدن چاپار به زابل و آوردن خبر برای رستم، یافتن زرعلی توسط رستم تاج بخش، فرستادن قاصد اورنگ به خدمت زواره در زابل ، حمله رستم به سپاه توران و بالاخره رزم برزو با سپاه توران است . گزیده هایی از شاهنامه لکی لرستان:
| |
شیران و بوران طایفه دستان (شیرها و ببرهای طایفه دستان) ایسه خالین ولایت ایران (کنون که خالیست سرزمین ایران) بکرون چپو تمامی ایران (غارت بکنید همه ایران را) خبر میاوو ، و سیستان زمین (خبر آوردند به سیستان زمین) پیلتن میو جه ایران نوه (پهلوان میشه تو ایران نباشه؟) مپوشو اسباب ، پری رزم کین (لباس رزم می پوشند سینه به سینه) به رخش گلگون او مبو سوار (وقتی رستم به رخشش میشه سوار) یه کاری به سر ایران باورن (بلایی به سر ایران بیآرند) چپر، راهی بو پری سرحدان (چاپار راهی شد بسوی مرزها) اون سپاو سان، بکیشان و پس ( آن سپاه و سان را به پس بکشند) چپر ، راهی بو ، پی قاخان چین (چاپار راهی شد پی خاقان چین) او شو نوشانوش، جام باده بی ( اون شب نوش و نوش جام باده بود) صدای خوش خوانان بلند بی او شو (صدا خواننده ها بلند بود اون شب) ناگاه میسره ، داخل بی و هم (ناگه جناح چپ میدان رفتند توی هم) به حکم فرمان ، فرد فریاد رس (از حکم و فرمان خدای فریاد رس) رو نیان براه، ایران بی خبر ( رو بسو ایران و ایرانی ها بی خبر) ناگاه داخل بین به شاره ایران (یکباره حمله بردند به شهرهای ایران) نعره ی دلیران ایران و تور بی (فریاد دلیران ایران و توران بود) کزه ی سر سنان ، نه جرگ مردان (سوزش نوک سنان در جگر مردان) ایرانی دعوای سیرت مکردن (ایرانی ها جنگ با غیرت می کردند) تورانی ،دلشاد غارت بی شمار (تورانیان شادمان از غارت بسیار) حون رومیدو، جاری بی چون جو (خون تو میدان چون جوی جاری بود) شصت هزار بی ریش بی اسیر کُریا ( شصت هزار جوان به اسیری بردند) شصت هزار کنیز بورده بردن ( شصت هزار کنیز و برده بردند) شصت هزار اسپان ، بدوی بردن (شصت هزار اسب را باخود بردند) دستم دامانتان مردان شیران (دست به دامانتان ای شیر مردان) سرچشمه ایران، خاک سیستانن (سرچشمه ایران خاکِ سیستانه) ..... |
راهی بین لوان پری سیستان (روانه شدند بسوی سیستان) کس پیدا نین جه نره شیران (پیدا نمیشه توش از نره شیران) بستانون قصاص، جه نره شیران (قصاص بکنید نره شیران را) ولای پیلتن ، بور سهمگین (نزدِ پهلوان ببر سهمگین) بو دنگ دلیران بو شیران نوه (یا ایران تهی ازدلآوران باشه؟) چنی دلیران قهرمان قین (همه دلاورمردان از بهر کینه) سپای تورانی مکرو فرار (سپاه توران همگی می کنند فرار) اسیر ایرانی ، پی توران برون (اسیر ایرانی به توران می برند) حاضر بان نی جاه ، شیران و بوران (تاحاضر بشند اونجا شیرا و ببرها) هنی ایرانی ، نکیشان نفس (بازهم ایرانی ها نتونند نفس بکشند) جم ببو سپاه ، پی ایران زمین (جمع کنند سپاهِ حمله به ایران زمین) بساط مجلس ، گشت اماده بی (بساط مجلس جملگی آماده بود) مجلس هراسان، کس نکردش خو (مجلس هراسان کس نخوابید اون شب) میمنه پیچ ورد ، چوین مار ارقم ( جناح راست بهم پیچیدند چون مار ارقم) سحر ظاهر بی ، کس نبی و کس ( روزگاری شد که کسی نبود به کس) ایرانی خاموش کس نکرد گذر (همه ایرانیها خواب،کس نمیکرد گذر) او شاره یکسر، کردشان ویران (اون شهرها رو همه یکسره کردند ویران) زمین، هراسان سم ستور بی (زمین هراسان ز ُسم ستوران بود) اجل حاضر بی، مردان سرگردان (مرگ حاضر بود و مردان سرگردان) بوینه شیران، حمله آوردن (چون شیر به سودشمن حمله می کردند) خالی مکردن عرصه کارزار ( نکردند خالی میدان کارزار) واویلا و هاوار ، افغان و رورو ( گریه و زاری فغان بود و رود) شصت هزار ریش دار سرشان بُریا (شصت هزار مسن را سر بریدند) شصت هزار ممکه ، زنان پی کردن (شصت هزار زن را سینه بریدند) شصت هزار خیمه غارت کردن (شصت هزار خیمه را غارت نمودند) اگر فرارکن، بد نامن ایران (چو بگریزید بدنامیست بر ایران) پی چیشن؟ که جاکه ی پور دستانن (پی چیستید؟ که جایگاه پور دستانه) ....... |